شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۹۲: در کوی تو لولیی، گدایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در کوی تو لولیی، گدایی آمد به امید مرحبایی بر خاک درت گدای مسکین با آنکه نرفته بود جایی از دولت لطف تو، که عام است محروم چراست بی نوایی؟ پیش که رود؟ کجا گریزد؟ از دست غمت شکسته پایی مگذار که بی نصیب ماند از درگه پادشه گدایی چشمم ز رخ تو چشم دارد هر دم به مبارکی لقایی جانم ز لب تو می کند وام هر لحظه به تازگی بقایی جستم همه جای را، ندیدم جز در دل تنگ جایگایی بی روی تو هر رخی که دیدم ننمود مرا جز ابتدایی دل در سر زلف هر که بستم دادم دل خود به اژدهایی در بحر فراق غرق گشتم دستم نگرفت آشنایی در بادیهٔ بلا بماندم راهم ننمود رهنمایی در آینهٔ جهان ندیدم جز عکس رخت جهان نمایی خود هر چه به جز تو در جهان است هست آن چو سراب یا صدایی فی الجمله ندید دیدهٔ من از تیرگی جهان صفایی اکنون به در تو آمدم باز یابم مگر از درت عطایی؟ در چشم نهاده ام که یابم از خاک در تو توتیایی در گلشن عشق تو عراقی مرغی است که نیستش نوایی شیخ فخرالدین عراقی