کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟

    چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

    چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری

    چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری

    به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم

    چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟

    چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو

    که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری

    بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم

    بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری

    مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی

    چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!

    عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو

    میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha