شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۴۰: آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آه، به یک بارگی یار کم ما گرفت! چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟ دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟ کاتش سودای او در دل شیدا گرفت خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت کز همه وامانده ای، هیچکسی را گرفت هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد لاجرمش عشق یار، بی کس و تنها گرفت شیخ فخرالدین عراقی