کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی

    فریاد! کز فراق روانم بسوختی

    در بوتهٔ بلا تن زارم گداختی

    در آتش عنا دل و جانم بسوختی

    دانم که: سوختی ز غم عشق خود مرا

    لیکن ندانم آنکه چه سانم بسوختی؟

    می‌سوزیم درون و تو در وی نشسته‌ای

    پیدا نمی‌شود، که نهانم بسوختی

    زاتش چگونه سوزد پروانه؟ دیده‌ای؟

    ز اندیشهٔ فراق چنانم بسوختی

    سود و زیان من، ز جهان، جز دلی نبود

    آتش زدی و سود و زیانم بسوختی

    تا کی ز حسرت تو برآرم ز سینه آه؟

    کز آه سوزناک زیانم بسوختی

    بر خاک درگه تو تپیدم بسی ز غم

    چو مرغ نیم کشته تپانم بسوختی

    تا گفتمت که: کام عراقی ز لب بده

    کامم گداختی و زبانم بسوختی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha