کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باز مرا در غمت واقعه جانی است

    در دل زارم نگر، تا به چه حیرانی است

    دل که ز جان سیر گشت خون جگر می‌خورد

    بر سر خوان غمت باز به مهمانی است

    چون دل تنگم نشد شاد به تو یک زمان

    باز گذارش به غم، کوبه غم ارزانی است

    تا سر زلفین تو کرد پریشان دلم

    هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟

    از دل من خون چکید بر جگرم نم نماند

    تا ز غمت دیده‌ام در گهر افشانی است

    آه! که در طالعم باز پراکندگی است

    بخت بد آخر بگو کین چه پریشانی است

    رفت که بودی مرا کار به سامان، دریغ!

    نوبت کارم کنون بی سر و سامانی است

    صبح وصالم بماند در پس کوه فراق

    روز امیدم چو شب تیره و ظلمانی است

    وصل چو تو پادشه کی به گدایی رسد؟

    جستن وصلت مرا مایهٔ نادانی است

    خیز، دلا، وصل جو، ترک عراقی بگو

    دوست مدارش، که او دشمن پنهانی است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha