کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است

    بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

    به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است

    به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است

    فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت

    بدین صفت که در ابرو گره درافکند است

    یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای

    که صدهزار چو من دلشده در آن بند است

    مبر ز من، که رگ جان من بریده شود

    بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است

    مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست

    از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟

    کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست

    شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha