کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست

    هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست

    بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا

    چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست

    زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست

    جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست

    در دام سر زلفش ماندیم همه حیران

    وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست

    از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ

    غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست

    چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد

    آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست

    دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم

    گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست

    با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست

    با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست

    از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار

    وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست

    می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی

    ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha