جا در صف عشاق مده اهل هوس را
حیفست که از هم نشناسی گل و خس را
تا بر دلت از ناله غباری ننشیند
از بیم تو در سینه نهفتیم نفس را
زآهم که شبیخون بفلک میزند امشب
اندیشه کن ای صبح و نگهدار نفس را
گردیده بحسرت پی محمل بگشائی
دانی که چه خون می چکد از ناله جرس را
رنجید ز آغاز طبیب آن مه و ترسم
یکباره چو اغیار شمارد همه کس را