از ما نهفته با دگران یار بوده ای
ما غافل و تو همدم اغیار بوده ای
از خواب صبحگاه تو پیدا بود که دوش
در بزم غیر بوده و بیدار بوده ای
جائی که گشته اند حریفان زباده مست
باور که می کند که تو هشیار بوده ای
بی موجبی بغیر منت گرمی از چه بود
با من اگر نه بر سر آزار بوده ای
آغاز عاشقیست عجب نیست گر طبیب
در بند ننگ و در گرو عار بوده ای