تو که ای امیر داری ز سراغ من فراغی
چه شود اگر بگیری ز غلام خود سراغی
چو تو گلشنی و باغی بکنار من چو آئی
چه روم بگشت گلشن چه روم بسیر باغی
زجفا و جور گردون چو شکسته و ضعیفم
زشراب کهنه ساقی برسان بمن ایاغی
زستمگری چگونه، بودم امید مرهم
که بروی داغ دیگر نهدم بسینه داغی
بروم اگر بگلشن بگلی نظر ندارم
که بگلشنی نرفتم که نبود بانگ زاغی
نبود طبیب دیگر سرو برگ نظم و شعرم
که جدا ز همزبانان نبود مرا دماغی