فریاد من بچرخ نه هر دم نمی رسد
عیسی دمی چه سود بدردم نمی رسد
دردم ز کار برد ازین پس زمن مرنج
گر ناله ام بگوش تو هر دم نمی رسد
تا در ره تو خاک شدم مشگ ناب را
گر توتیا کنند بگردم نمی رسد
هر چند تند سیر بود سیل نوبهار
اما با شگ بادیه گردم نمی رسد
دیدم شکسته رنگی گلهای این چمن
رنگ گلی بگونه زردم نمی رسد
شادم که هست گرچه بسی دردمند عشق
درد کسی طبیب بدردم نمی رسد