قسمتم کاش بآنکوی کشد دیگر بار
که از آن مرحله من دل نگران بستم بار
بتو محتاج چنانم که فقیری بدرم
بتو مشتاق چنانم که غریقی بکنار
بی تو بر سینه زنم هر چه درین ناحیه سنگ
بی تو بر دل شکنم هرچه درین باد به خار
همه در وصل و ندانم بکه نالم از هجر
همه سرمست و ندانم بکه گویم زخمار
من و از عشق صبوری بچه تاب و چه توان
من و از کوی تو دوری بچه صبر و چه قرار
با گدائی تو از خواجه گیم باشد ننگ
با غلامی تو از خسرویم باشد عار
بوی زلفین توام به بود از نافه چین
خاک نعلین توام به بود از مشگ تتار
صفت عشق ندانی تو که عاشق نشدی
حال بیمار ندانی چو نگشتی بیمار
گرچه تیغم بزند فرق من و مقدم دوست
گرچه زارم بکشد دست من و دامن یار
نبود دوست اگر از دوست برآید بخروش
نبود یارگر از یار برآرد زنهار
بفروماندگیم کیست کند مرحمتی
کاروان رفته و افتاده مرا در گل بار
بخدنگم زد و افگند و بتفراک نبست
شهسواریکه در این بادیه می کرد شکار
رفته ای ایکه بمنزل، خبری بازبگیر
واپسی را که درین بادیه ماند از رفتار
از زلالی که بمن می دهد امروز چه سود
که ز بس سوخت مرا تشنه لبی جان فگار
عجبی نیست ازین سینه سوزان طبیب
که پس از مرگ گیاهیش نروید زمزار