غافل مشو از حال من بی سروسامان
من با تو چنانم که به ابسال سلامان
اندیشه کن از خون من خسته مبادا
آلوده بخونم شودت گوشه دامان
عشاق بفرمان بتان چند نباشند
همواره بفرمان شهانند غلامان
عارض بودت ماه ولی ماه دو هفته
قامت بودت سر ولی سرو خرامان
خاموش طبیب از سخن عشق باغیار
اسرار حقیقت نتوان گفت بخامان