دل عاشق نمی گردد براحت مهربان هرگز
که بلبل در چمن از گل نبندد آشیان هرگز
بخود چون زخم گل مرهم نگیرد داغ هجرانم
نگردد هیچکس یارب جدا از دوستان هرگز
ز خونریز اسیران نیست پروا چشم مستش را
که رحمی نیست رهزن را بجای کاروان هرگز
طبیب از شوق عشقش شمع سان در وقت جان دادن
زبان از حرف عشق او نیارد در دهان هرگز