چون از طرف چمن آن سر و سیمینبر شود پیدا
ز غوغای تذروان شورش محشر شود پیدا
درین گلشن ازین داغم که نوپرواز مرغان را
رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا
نمی دانم زیان و سود باز ار محبت را
همیدانم که کالای وفا کمتر شود پیدا
چه حرفست این که می آید زبلبل کار پروانه
ترا چون من کجا یک عاشق دیگر شود پیدا
عجب نبود طبیب از خنده اش بر گریه ام آید
که مستان را نشاط از ریزش ساغر شود پیدا