چو نیست دسترسم آنکه بوسم آن پارا
بهر کجا که نهی پای بوسم آنجا را
تن هزار شهیدت فتاده بر سر کوی
باحتیاط نه ای دوست بر زمین پا را
برحم اگر بسوی کشتگان نمی نگری
نگه بجانب ایشان فکن تماشا را
بیا که بی گل رویت زبس هجوم ملال
نه سیر باغ شناسم نه گشت صحرا را
زرهروی اثری نیست اندر این وادی
بحیرتم زکه گیرم سراغ سلمی را
طبیب کیست کزو رنجه گشته ای زنها
بزهر شکوه میالا لب شکر خارا