دل غمدیده بدنبال کسی افتادست
دادخواهی زپی دادرسی افتادست
از من خسته خدا را به بتغافل مگذار
که مرا کار بآخر نفسی افتادست
حسرت مرغ اسیری کشدم کز دامی
کرده پرواز و بکنج قفسی افتادست
رفته هوشم ز سر و صبر زدل، از تو مرا
تا بسر شوری و در دل هوسی افتادست
یار صد حیف که همصحبت غیرست طبیب
گلی افسوس در آغوش خسی افتادست