کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

    وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

    هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

    دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

    می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

    هیهات از این گوشه که معمور نماندست

    وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

    از دولت هجر تو کنون دور نماندست

    نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

    دور از رخت این خسته رنجور نماندست

    صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

    چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

    در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

    گو خون جگر ریز که معذور نماندست

    حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

    ماتم زده را داعیه سور نماندست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha