کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

    تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

    رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی

    جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

    جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست

    و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

    گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم

    که نهانش نظری با من دلسوخته بود

    کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل

    در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

    دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت

    الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

    یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

    آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

    گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ

    یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha