کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

    بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

    از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

    آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

    دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

    گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

    کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

    بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

    خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

    بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

    وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

    آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

    ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

    جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha