کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید
     

    ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

    تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

    در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

    هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

    دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

    تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

    خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد

    آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

    گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

    بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

    یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر

    کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

    از پای تا سرت همه نور خدا شود

    در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

    وجه خدا اگر شودت منظر نظر

    زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

    بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

    در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

    گر در سرت هوای وصال است حافظا

    باید که خاک درگه اهل هنر شوی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha