کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آید

    جان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زاید

    عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش

    هم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خاید

    هر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانش

    تا جان نشود حیران او روی ننماید

    هر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینی

    تا باخبری والله او پرده بنگشاید

    دم همدم او نبود جان محرم او نبود

    و اندیشه که این داند او نیز نمی‌شاید

    تن پرده بدوزیده جان برده بسوزیده

    با این دو مخالف دل بر عشق بنبساید

    دو لشکر بیگانه تا هست در این خانه

    در چالش و در کوشش جز گرد بنفزاید

    در زیر درخت او می‌ناز به بخت او

    تا جان پر از رحمت تا حشر بیاساید

    از شاه صلاح الدین چون دیده شود حق بین

    دل رو به صلاح آرد جان مشعله برباید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha