کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد

    چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد

    چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد

    چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد

    چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی

    نمود جنبش عاریه بازرفت و سکون شد

    نیافت صیقل احمد ز کفر بولهب ار چه

    ز سرکشی و ز مکرش دلش قنینه خون شد

    فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت

    چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد

    منم که هجو نگویم به جز خواطر خود را

    که خاطرم نفسی عقل گشت و گاه جنون شد

    مرا درونه تو شهری جدا شمر به سر خود

    به آب و گل نشد آن شهر من به کن فیکون شد

    سخن ندارم با نیک و بد من از بیرون

    که آن چه کرد و کجا رفت و این ز وسوسه چون شد

    خموش کن که هجا را به خود کشد دل نادان

    همیشه بود نظرهای کژنگر نه کنون شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha