کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چمن جز عشق تو کاری ندارد

    وگر دارد چو من باری ندارد

    چه بی‌ذوقست آن کش عشق نبود

    چه مرده‌ست آن که او یاری ندارد

    به غیر قوت تن قوتی ننوشد

    بجز دنیا سمن زاری ندارد

    هر آنک ترک خر گوید ز مستی

    غم پالان و افساری ندارد

    ز خر رست و روان شد پابرهنه

    به گلزاری که آن خاری ندارد

    چه غم دارد که خر رفت و رسن برد

    بر او خر چو مقداری ندارد

    مشو غره به ازرق پوش گردون

    که اندر زیر ایزاری ندارد

    درافکن فتنه دیگر در این شهر

    که دور عشق هنجاری ندارد

    بدران پرده‌ها را زانک عاشق

    ز بی‌شرمی غم و عاری ندارد

    بزن آتش در این گفت و در آن کس

    که در گفت تو اقراری ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha