گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
وان دیده بخت جاودانی
آخر نه به روی آن پری بود
در مجلس و بزم شاه اعظم
آخر نه به روی آن پری بود
از رنگ تو گشتهایم بیرنگ
آن دم که بماند جان ما دنگ
آخر نه به روی آن پری بود
افتاده دلم میان راهی
آخر نه به روی آن پری بود
چون سایه به رو و سر دویدن
از عالم دل ندا شنیدن
آخر نه به روی آن پری بود
گر دل بگزید کافری را
آخر نه به روی آن پری بود
پر گشت ز قال و قال ای جان
وان شعله نور حالم ای جان
آخر نه به روی آن پری بود
ور دیده نو در او گشادیم
آخر نه به روی آن پری بود
آن دم که ز ننگ خویش رستیم
وان می که ز بوش بود مستیم
وان ساغرها که درشکستیم
آخر نه به روی آن پری بود
شمس تبریز اصل اصلش
آخر نه به روی آن پری بود