کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد

    رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد

    سر من مست جمالت دل من دام خیالت

    گهر دیده نثار کف دریای تو دارد

    ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم

    که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد

    غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند

    همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد

    گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت

    که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد

    سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر

    که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد

    جگر و جان عزیزان چو رخ زهره فروزان

    همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد

    دل من تابه حلوا ز بر آتش سودا

    اگر از شعله بسوزد نه که حلوای تو دارد

    هله چون دوست به دستی همه جا جای نشستی

    خنک آن بی‌خبری کو خبر از جای تو دارد

    اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم

    که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد

    به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم

    چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد

    خمش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون

    که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد

    سوی تبریز شو ای دل بر شمس الحق مفضل

    چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha