کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد

    بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد

    ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم

    به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد

    ز صبا همی‌رسیدم خبری که می‌پزیدم

    ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد

    به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت

    به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد

    هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در

    تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد

    همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم

    به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد

    به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی

    چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد

    برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب

    چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد

    به چه روز وصل دلبر همه خاک می‌شود زر

    اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد

    به چه چشم‌های کودن شود از نگار روشن

    اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد

    هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت

    چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha