گر عشق وبال و کافری بود
آخر نه به روی آن پری بود
زان رنگ تو گشتهایم بیرنگ
گر روم گزید جان اگر زنگ
آخر نه به روی آن پری بود
گر یاوه شد او ز شاهراهی
آخر نه به روی آن پری بود
چون سایه به رو و سر دویدن
چون سرو ز بادها خمیدن
آخر نه به روی آن پری بود
گر سهو فتاد سامری را
آخر نه به روی آن پری بود
پر گشت ز قال و قالم ای جان
گر حالم وگر محالم ای جان
آخر نه به روی آن پری بود
ور هم به خسوف درفتادیم
آخر نه به روی آن پری بود
ور دست و ترنج را بخستیم
آخر نه به روی آن پری بود
گر داد فضولیی نشانی
آخر نه به روی آن پری بود
گر لاف زدیم ما ز وصلش
آخر نه به روی آن پری بود
ور مست شد این دل و نشان گفت
آخر نه به روی آن پری بود