چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما
نبود به غیر ناله متاع دکان ما
ما عاشقیم و شهره آفاق گشته ایم
عالم پر است از سخن و داستان ما
در جیب فکر خلوت هستی گزیده ایم
باشد زبان خامه کنون ترجمان ما
جز نقش نام شهرت ما نیست از نگین
عنقا بود به عالم امکان نشان ما
اشک روان اگرچه به پایش فشانده ایم
باشد روان به پای وی اکنون روان ما
در ساز عشق پرده تقیید آفت است
مطلق بود چو ناله به هر سو عنان ما
طغرل نوای نغمه «عشاق » دم به دم
آید ز ساز پرده زخم زبان ما