غنچه را لعل لبت دلخون کند
سرو را نخل قدت واژون کند
لهجه لعل تو از خاک عدم
مرده صد ساله را بیرون کند
آنچه سودای تو با من می کند
کی غم لیلیش با مجنون کند؟!
مرهم وصل تو درم را دواست
لیک هجرانت غمم افزون کند
چشمت ار ماروت بیند بعد ازین
ترک تعلیم فن افسون کند
اشکم از هجر تو چون دریا شود
رفته رفته طعنه جیحون کند
نام تو روشن شود هر کس که او
فهم رمز طغرل محزون کند