آنقدر دارد صفا آئینه رخسار یار
عکس چون نظاره از لغژش نمی گیرد قرار!
جوهر فرد دهانش جزو بی اجزاء بود
از جوار قسمت او مدعی شد شرمسار
با یکی هجران دو روز وصل فال توأم است
در رهش تا دیده ام شد ز انتظاری ها دچار
سبزه لعل لبش ز اعجاز یاقوتی دهد
نسخ تعلیق برات عاشق از خط غبار
شهره آفاق شد از عشق شیرین کوهکن
نام مجنون است از سودای لیلی یادگار
اختیار روضه جنت ندارم از درش
آشیان مرغ عنقا کی بود شاخ چنار؟!
طغرل از گفتار رنگین تو چون اوراق گل
می سزد جزو تو را شیرازه از رنگ بهار!