کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به عالم خویش را از بی خودی افسانه می سازم
    به یاد جام وصلش نعره مستانه می سازم!
    اگر باشد کلید قفل جنت صحنه زاهد
    ز اشک خویش من هم سبحه صد دانه می سازم!
    به مردم گر همین باشد طریق آشنائی ها
    چو اشک نوگ مژگان خویش را بیگانه می سازم!
    مپرسید از سواد قصه روز سیاه من
    شب آن زلف را کوته ازین افسانه می سازم!
    اگر سامان استغنا و تمکین تو این باشد
    به راهت ز انتظار از چوب نرگس خانه می سازم!
    خیال زلفش از خواب پریشان کرد بیدارم
    قلم در وصف تابش از زبان شانه می سازم
    ادایت گشت اکنون مانع ذوق سجود من
    بت نازآفرینم گر توئی بتخانه می سازم!
    فروغ عارضت هر جا چراغ بزم محفل شد
    به گرد شمع رویت خویش را پروانه می سازم
    نمی ترسم ز نیرنگ و فسون مار آن گیسو
    وطن چون گنج عمری شد که در ویرانه می سازم!
    ازان روزی که شد پابند زنجیر سر زلفت
    به زنجیرت که خود را بعد ازین دیوانه می سازم!
    چه خوش گفتست اینجا بیدل بزم ادب طغرل
    همان گرد سرت می گردم و پیمانه می سازم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha