با لب لعل تو طوطی نکند هم سخنی
بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی
سنبل زلف تو را باد پریشان سازد
بشکند عنبر سارائی و مشک ختنی!
گر چه ابروی تو شد قبله اسلام ولی
بت بتخانه چین و صنم اهرمنی!
سرخی بیره تنبول لبت را دیده
خون حسرت خورد از رشک عقیق یمنی!
هیچ در باغ جهان گل نبود چون رویت
ای گل باغ لطافت ز کدامین چمنی؟!
دهنت وقت سخن گر گهر افشان گردد
نرخ خرمهره شود قیمت در عدنی!
به من آمد ز قضا ختم تمامی سخن
ختم شد با تو چنان دعوی سیمین ذقنی
غنچه در باغ اگر لعل لبت را بیند
نزند لاف به پیش تو ز کوچک دهنی!
گر چه ننگ است تو را عاشقی طغرل ما
به خدا شکر کنم زان که تو معشوق منی!