دل پیش تو کشف راز کرده
دیوان غم تو باز کرده
از زلف تو می کند حکایت
افسانه خود دراز کرده
قانون غمت به صوت «عشاق »
زیر و بم عشق ساز کرده
لبیک زنم به طوف کویت
آهنگ ره حجاز کرده!
لعل لب تو تبر زد آرا
بی قدرتر از پیاز کرده!
صراف دکان عشق ما را
در بوته غم گداز کرده!
از شوخی جلوه تذروست
کان بخیه به چشم باز کرده
بیداد و ستم به حال محمود
زلف سیه عیاذ کرده
امروز قضا ز نام طغرل
عنوان سخن طراز کرده