مرا عشق تو تا سرمایه دنیا و دین باشد
ازان از دین و دنیا حاصل عمرم همین باشد
ز داغ فرقتت نالم ولی چون نی نمی نالم
که این اندوه و محنت با من از خط جبین باشد
خم ابروش محمل بسته از بار اشارت ها
ولی ترسم که چشم شوخ او اندر کمین باشد
بود با مهر روی او رسیدن های من مشکل
که همچون سایه بخت تیره ام فرش زمین باشد
نمودم پیش استاد محبت ختم عشق او
ازان با خاتم من نام او نقش نگین باشد
ز گنجور ازل آمد کلید گنج غم با من
به غیر از من کجا در مخزن محنت امین باشد؟!
کنون در باغ جای سبزه و گل ناز بو روید
به هر جائی که نقش پای آن نازآفرین باشد
خوشم با حسرت درد و غم هجران او طغرل
به کامم زهر هجرش خوشتر از صد انگبین باشد