تا نزاکت زان خرام قد دلجو می چکد
از حیا سر و آب گشته بر لب جو می چکد
رمز زلف او به صحرای ختن شد آشکار
خون حسرت تا ابد از ناف آهو میچکد
از لطافت های حسن آبدار او مپرس
موج گوهر از حدیث وصف آن رو می چکد
بسملم کرد و به خاک انداخت آن ظالم هنوز
قطره های خون من از تیغ ابرو می چکد
بوالهوس بگذر ز سودای خیال زلف او
سیل طوفان بلا از هر سر مو می چکد!
ای دل اندر آستان او رسی غافل مباش
رشحه اندوه و غم از خاک آن کو می چکد!
از ره مستی جهانی را ببین در خاک زد
خون مردم دم به دم زان چشم جادو می چکد!
در غضب چین جبینش دیدم و گفتم به دل
شربت سر کنگبین از شاخ لیمو می چکد
طغرلم در صید معنی های رنگین بلند
از صفای شعر من تا حشر لؤلؤ می چکد!