هر کس که رخ تو دید جانا
عاشق به تو گشت آن زمانا
مرغ دل صد هزار عاشق
در قید تو شد ز بحر دانا
تیر نگهت گذشت از جان
ابروی کج تو چون کمانا!
خون شد دل ما چرا نگوئی
حرفی ز وفا از آن دهانا؟!
از چین جبین توست معلوم
رنجیده ز عاشقان همانا
تصدیق مکن تصوری کن
آن نقطه ما ز دشمنانا!
گشته به جهان فسانه طغرل
با تیر ملامت او نشانا!