چه نکته بود که ناگه ز غیب پیدا شد
هر آنکه واقف این نکته گشت شیدا شد
چه مجلس است و چه بزمی که از می وحدت
محیط قطره شد اینجا و قطره دریا شد
محیط بر همه اشیا از آن جهت شده ایم
که نون نطق الهی حقیقت ما شد
به غمزه مردم چشمت چه فتنه کرد ز پیش
که جان زنده دلانش اسیر سودا شد
رخت چه نقش نمود ای صنم در آیینه
که طوطی خرد آمد به نطق و گویا شد
دلم ز فتنه دجال از آن شده است ایمن
که روح قدسی ما همدم مسیحا شد
نقاب زلف بپوشان بر آفتاب رخت
که سر هردو جهان در طبق هویدا شد
بیا و سر مسما از اسم آدم جوی
که مستحق سجود (ش) ملک به اسما شد
مرا به وعده فردا ز ره مبر کامروز
ز لعل یار همه کام دل مهیا شد
مزن ز سر نهان بعد از این دم، ای صوفی
که هرچه در تتق غیب بود پیدا شد
به بوی زلف تو چندان دوید آهوی چین
که ناگه از کمر افتاد و ناف او وا شد
نسیمی از دو جهان نفی غیر از آنرو کرد
که نور ذات تو عین وجود اشیا شد