بر من جفا ز غمزه یار است والسلام
خون در دلم ز جور نگار است والسلام
ای صبح! دم ز مهر مزن کافتاب ما
رخسار آن خجسته عذار است والسلام
ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو
دل بی تو بی شکیب و قرار است والسلام
تا هست جام نرگس شهلای او چنین
کارم همیشه خواب و خمار است والسلام
حبل المتین و عروه وثقای اهل حال
آن جعد زلف غالیه بار است والسلام
بی وصل گل، مپرس که چون است عندلیب
چون واقفی که همدم خار است والسلام
ای بی خبر ز یار! چه پرسی نشان دوست
دنیا و آخرت همه یار است والسلام
ای سالک از مقام حقیقت مپرس حال
سرها ببین که بر سر دار است والسلام
ای دلبری که طالب عیشی به کام دل
ساقی رسید و فصل بهار است والسلام
ار نی حکایتی که میان من است و یار
شب تا به روز بوس و کنار است والسلام
زانرو رسید کار نسیمی به سر که او
با زلف دلبرش سر و کار است والسلام