جام شراب و ساقی زیبا و بانگ نی
یحیی العظام و هی رمیم بفضل حی
از زهد باریا چو نشد کار ما تمام
ماییم بعد از این و خرابات و جام می
مطرب بیا و نغمه مستانه ساز کن
چون کار عشق نیست بجز های و هوی و هی
خورشید عشق پرده ز رخسار برگرفت
ظل ظلیل عشق ز تشویق گشت طی
جانم فدای عشق که از نور او نماند
در چشم عاشقان بجز از دوست هیچ شی
تا شد اسیر چاه زنخدان او دلم
عار آیدش ز شاهی کاووس و جاه کی
بیزار شد ز خرقه و بگذشت ز خانقاه
جان نسیمی تا به خرابات برد پی