صلاح از ما مجو زاهد که ما رندیم و قلاشیم
گهی دردی کش میخانه گه سرخیل اوباشیم
سر ما چون صراحی کی فرود آید به هر جامی
سبوها پرکن ای ساقی! که ما رندان از این باشیم
زدم از دیده آب و از مژه جاروب راهش را
در این درگه ندانم گاه سقا گاه فراشیم
همه در جست و جوی صورت و ما در پی معنی
همه در گفت و گوی نقش و ما حیران نقاشیم
اگر جولان کنان آید به میدان آن شه خوبان
به چوگان سر زلفش که از سر گوی بتراشیم
نسیمی! چون غم دنیا ندارد هیچ پایانی
همان بهتر که بنشینیم و می نوشیم و خوش باشیم