ترک شراب کی کنم من که چو رند فاسقم؟
عار ز زهد اگر کنم فخر من است که عاشقم
از خط استوا مرا دل چو به شرح سینه بود
کشف شدم ز سر او سر «سماء طارق » م
ظاهر و باطن جهان هست چون ذات یک وجود
ظاهر زیم چو روز من نه که چو لیل غاسقم(؟)
کرد دراز قیدها فضل خدای من خلاص
زان که دو هفت از خدا طایف بیست عایقم (؟)
«فالق حب النوی » فضل خدای ماست بس
راست شنو ز من که من بنده فضل فالقم
بود کلید رزق چون حسن خط نگار من
رزق ز روی او دهد فضل خدای رازقم
سی و دو نطق مطلق است ذات و صفات یک وجود
کوست به حق انبیا بی شک و شبهه خالقم
گرچه به آخر آمدم بهر بیان سر حشر
نور محمدیم چون بر همه خلق سابقم
راز مسیحی چون ز من فاش شود «عمل » منم
هست چو مصحف حیات عین کلام ناطقم
شعر مگو که معجز است سربسر این کلام من
زان که چو شاعر دگر از دگران نه سارقم