کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آفتاب روی یار از مطلع جان رخ نمود
    یا مه من از شب زلف پریشان رخ نمود
    در شب زلفت ز راه افتاده بودم ناگهان
    شمع روی شاهد غیب از شبستان رخ نمود
    ذره وار آمد به چرخ اجزای عالم سر به سر
    کان پری رخساره چون خورشید تابان رخ نمود
    ای فقیه بی طهارت دفتر دانش بشوی
    کز رخ و زلف نگارم سر قرآن رخ نمود
    گو بیا خلوت نشین و عرضه کن اسلام را
    کز سواد کفر زلفش نور ایمان رخ نمود
    راز جان عاشقان از پرده بیرون اوفتاد
    کز نقاب «کنت کنزا» حسن جانان رخ نمود
    ساقیا چون چشم مستش جام می در گردش آر
    کان گل خوش منظر از طرف گلستان رخ نمود
    ای کلیم عشق اگر مشتاق دیداری بیا
    کآتش حق زان دو زلف عنبرافشان رخ نمود
    بشنو ای عاشق به گوش جان که می گوید لبش
    تشنگان را مژده بادا کآب حیوان رخ نمود
    ای که می گویی دوا دور است و درد از حد گذشت
    داروی دلها رسید از غیب و درمان رخ نمود
    حسن حق در صورت خوبان به چشم سر بدید
    چون نسیمی هر که او را فضل یزدان رخ نمود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha