کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عقل را سودای گیسوی تو مجنون می کند
    فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون می کند
    هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
    در کلام کبریا قبل از «قلم » «نون » می کند
    صورت روی تو بر هر دل که می آید فرو
    نقش هر اندیشه را زان خانه بیرون می کند
    آن که می خواند به لؤلؤ نظم دندان ترا
    بی ادب، کم حرمتی با در مکنون می کند
    در ازل با عشق رویت جان ما بود آشنا
    عشقبازی جان من با تو نه اکنون می کند
    عشق ما زان لایزال آمد که عیش مست عشق
    نیست آن عشقی که مست خمر و افیون می کند
    چشم بهبودی چه داری زان طبیب ای دل که او
    چاره بیماری سودا به معجون می کند
    هر که را نامش به درویشی برآمد بر درت
    کی نظر در ملک جم یا گنج قارون می کند
    ز آتش مهرت وجودم گرچه می کاهد چو شمع
    جانم آن سوزی که دارد در دل افزون می کند
    خرقه خلوت نشینان چون سیاه و ازرق است
    ای خوشا آن کو به می رخساره گلگون می کند
    بر نسیمی سایه زلف تو تا افتاده است
    سلطنت در تحت آن ظل همایون می کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha