کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلا بدست گرفتی می این چه دستانست

    نه می گلست و نه طبعت هزار دستانست

    ز خوی دختر رز عفت و صلاح مجوی

    که رو شناس خرابات و یار مستانست

    بدستکاری فعلش در اوفتد از پای

    هر آنکه سرکش و پر دل چو پور دستانست

    کجا بخانه نشیند مگر بود محبوس

    کسی که پرورش او بباغ و بستانست

    گرت قراضه زر بر کفست همچون گل

    ز نور عارض او مجلست گلستانست

    و گر چو سرو تهیدست میروی بر او

    مرو که او متنفر ز تنگدستانست

    شگفتم آید از آنکس که داد گوهر عقل

    بمهر آنکه نه اندر خور شبستانست

    ز جام عشق طلب کن شراب جانپرور

    که خون دختر رز بهر می پرستانست

    بشوی دست ز خویش و بس آنگه از می عشق

    بسان ابن یمین مست شو که مستانست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha