به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جانا بچشم رحمت بنگر به بینوایان
سلطان حسن آخر بخشای بر گدایان
بیگانه ایم با خود تا با تو آشنائیم
بیگانه وار مگذر بر کوی آشنایان
با هر که عهد بستی چون زلف خود شکستی
معلوم شد که هستی سر خیل بیوفایان
در ملک دلربائی سلطان با نوائی
معذوری ار نیائی نزدیک بینوایان
تا باد صبحگاهی بگشاد بند زلفت
بندی فتاد محکم بر کار عطر سایان
هر چند شرح زلفت دارد دراز نائی
آرد زبان شانه آنرا ز سر بپایان
تا در حساب رندان گشتم فذلک ایجان
کردند وضع ما را از جمله پارسایان
هرگز بقول دشمن از دوست بر نگردم
در عشق سخت کوشم بر رغم سست رایان
ابن یمین بوصلت میجست رهنمائی
خود حیرتش فزون شد در راه رهنمایان
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.