به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه
کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه
آید بگوشش از لب میگون تو سلام
چشمش کند بطلعت میمون تو نگاه
گفتم که بار عشق تو ایجان نازنین
بر کوه اگر بود شود از ضعف همچو کاه
زان بیشتر که چشمه آبحیات تو
گردد نهفته در ظلمات از خط سیاه
بگذار تا ازو چو خضر شربتی خورم
در گردن من ار بودت هیچ ازین گناه
ابن یمین ز غمزه مست تو ترکتاز
بس دوست دارد چه بناموس گاهگاه
گویند شوخیش همه ز آنست کش بناز
پیوسته حاجبان تو دارند در پناه
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.