به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جانا چه کرده ایم که از ما بریده ئی
برگوی تا ز غیر محبت چه دیده ئی
این شرط دوستی بود آخر تو خود بگوی
کز ما رمیده بغیر آرمیده ئی
دلرا چو غنچه ئی ز تو مستور داشتم
چون باد صبحدم بسر آن رسیده ئی
اکنون که دست عشق تو بگرفت جیب جان
دامن چرا ز صحبت جان در کشیده ئی
سوزیکه هست در دلم از آتش فراق
هرگز ندیده ئی و نه از کس شنیده ئی
تلخست بیتو عیشم و دانی تو هم یقین
گر هیچ وقت شربت صبری چشیده ئی
غائب مرو ز دیده ابن یمین از آنک
تو اشک نیستی که روی نور دیده ئی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.