کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آمد آنسرو سهی بر گل نشان سنبلش

    شد دلم آشفته تر از سنبل او بر گلش

    روز روشن بود گوئی همنشین تیره شب

    بر فراز تخته کافور مشکین کاکلش

    گر نه شوریدست و سودائی چرا میافکند

    همچو نیلوفر سپر بر آب شاخ سنبلش

    میزد آب خرمی بر آتش اندوه من

    بر هوا لعلی که میافشاند نعل دلدلش

    در خمار عشق چشمش ز آن بود دایم دلم

    کآنچنان سرمست بیند گاه و بیگه بی ملش

    مردم چشمم چو خون افشان شود در عشق تو

    هندوئی بینی که دندان سرخ کرد از تنبلش

    در شکنج زلف مشکینش دل مسکین من

    هست چون کبکی که شهبازی کشد در چنگلش

    تا خیال او ز رو و چشم من کردی گذر

    کاشکی از خواب بستی مردم چشمم پلش

    آنچنان گلشن که او بر سرو سیمین ساخته است

    در جهان جز من کسی دیگر نزیبد بلبلش

    بلبل گلزار حسن ار هستیش ابن یمین

    پس چرا در عالم افتادست ازینسان غلغلش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha