به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت
بوی خوشم را چو یافت دیر نه زودم بسوخت
شمع معنبر نهاد مجلس جان بر فروخت
در دل مجمر مرا زود چو عودم بسوخت
تا نزنم دم دگر از خود و از معرفت
عارف معروف من غیب و شهودم بسوخت
یک نفسی جام می همدم ما بود دوش
از دم دل سوز ما نیست و بودم بسوخت
آتش سودای او گرد دکانم گرفت
جمله قماشی که بود مایه و سودم بسوخت
ملک فنا و بقا جمله بر انداختم
چند از این و از آن بود و نبودم بسوخت
سوختهٔ همچو من در همه عالم مجوی
کز نفس سیدم جمله وجودم بسوخت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.